جوونیم و پیر نشون میدیم.

!Interrupted
1402/5/16، 01:01

_خودت باش
_از حرفایی که همیش بقیه میگن استفاده نکن
_یکم فکر کن و چیزیو بگو که خود واقعیت میگه

بیا درباره فلسفه حرف نزنیم ، بحث اینکه "چجوری خودم باشم وقتی حتی نمیدونم کی ام" خیلی وقته قدیمی شده. اون توی مواقع حساس فکرش از من بیشتر کار می کنه. مضطرب بودم ، گفتم که یکشنبه ها روز شانسه؟ صبح بعد از بیدار شدن گریه کردم و بابتش خوشحالم. می گفت طبیعی نیست که بعد از این همه وقت نتونستی حسی که داشتی و حداقل پیش خودت بروز بدی.کم کم داره از فشاری که روم بود کم میشه.دفترچه ها، توی هرکدومشون ردی از تو هست. با خودم گفتم چه اهمیتی داره؟ ی روز قراره همه چیز رو بفهمن. و اون روز..انقدر ضعیف نیستم که برای پنهان کاری تقلا کنم.مثل سولی ، فقط ترسیده م. بعضی وقتا از همه چی میترسم. و هینایی در کار نیست تا براش مهم باشه. اون ی نماد از زندگیه که برای خودم متصور شدم. پس چرا انقدر تاریکه؟ از وقتی که یادم میاد همراهم بوده..گاهی خودم رو با اسمش صدا زدم، گاهی کسی رو که برام عزیزترین بوده..اما هیچکس تا به الان شبیهش نبوده. شاید به خاطر اینه که خودم هم هیچ تصویری ازش ندارم. 

صاحب فروشگاه همه چیز و قفل کرده و رفته. نمی دونه هیچوقت قرار نیست در بزنم، تا زمانی که چراغ ها روشن نشدن نه.

_ استاد خندان؟ حالمو به هم زدی..

شرم ترس رو بیشتر می کنه. شاید سرنوشتمون اینه که تا ابد دلتنگ بمونیم‌. خودمون رو زیر نقابی که بقیه انتظارش رو دارن مخفی کنیم و حرفی نزنیم. ولی..تو به سرنوشت اعتقادی داری؟

 

0 نظر3 پسند

واسه خودم الکی میرم و میام..

!Interrupted
1402/5/14، 22:41

استاد با تاخیر اومد تو کلاس. تخته رو آماده کرد و کامپیوتر همه رو چک کرد. درباره اینکه قبلا کار کردیم یا نه سوال پرسید. گفتم من مدرک پیشرفته رو دارم، گفت پس برا چی اومدی؟(دقیقا با ی لحن جدی) خلاصه کلاس شرو شروع کرد و من امیدوار بودم چیز جدیدی یاد بگیرم.

_ کسی می تونه بگه رزولیشن یعنی چی؟

_بنا بر این خود معنای اسم فتوشاپ ، یعنی..

_ این ابزار براش تول هست که می تونید باهاش..

من واقعا خورده بود تو ذوقم:))) نشسته بودم سر جلسه ای که استاد با معرفی ابتدایی ابزار ها شروع می کرد؟ و از من می خواست چون حرف هاشو حفظم به بقیه کمک کنم؟

_دیگه نمیرم بقیه روز هارو.

۹ ساعت از روزم رو صرف هیچی کردم.فردا یکشنبه ست، یادمه که یکشنبه ها روز شانس بود. چی از شانس می دونی؟ این خوشحال بودن های موقتی،

_آخرین باری که اینطور لبخند زدم اسفند ۱۴۰۰ بود.

دنبال فایده میگردم نه لذت. زندگی شبیه آرت بورد نیست که کنترلo بزنی و همه چی توی درست ترین جای ممکن قرار بگیره.از پس این بر نیام، چی می مونه برای اینکه بدو ام؟

این اعتیاده، من واقعا بیشتر می خوام..

0 نظر1 پسند

منم ی بازنده ام بوکوفسکی.

!Interrupted
1402/5/13، 11:15

همه چی خوب پیش می رفت تا زمانی که کلمه "مدال" رو دیدم. بازم می گم. من قربانی دوران شدم.زمانی که دنیا از ی عطسه گریخته بود.

با همه ی اینها من هنوز هم زمان رو دست کم می گیرم. دفترچه هامو همه جا پخش می کنم و با اینکه کشیدن ی خط صاف هم سخته ، نقاشی می کشم. با خودم می گم تو چجور گرافیک دیزاینری هستی که حتی نمیتونی روی کاغذ طرح بکشی؟ همه چیز دوباره توی هم میپیچه و میچرخه و میچرخه و خودم و با هایپ خفه می کنم. از خریت های محض نوجوانی راضی ام.اگر خریت نکنم و تا ابدیتی که دروغه و پایانش نزدیکه سعی کنم منطقی باشم ، "رشد" معنای واقعیشو از دست میده. حس بوکوفسکی رو دارم وقتی داشت با الهام گرفتن از زندگی فلاکت بار خودش هزار پیشه رو می نوشت. بازنده ی واقعی بودن. مشکلی نیست.

http://npc.blogix.ir/post/32

 

0 نظر2 پسند

باب اسفنجی.

!Interrupted
1402/5/11، 14:19

بزرگترین اشتباهم این بود که به خاطر فشار قبل از اعلام نتایج برگشتم به سوشال مدیا. منی که قبل از این تمام مکالمه هام به اپ های ایرانی و واتساپ محدود می شد از گپ هایی سر در اوردم که هیچوقت باهاشون آشنایی نداشتم.

اونا می دونن ، این جزوی از شخصیتم شده. نمی تونم قبل از اینکه حالم رو بپرسی باهات کاری داشته باشم. این عادت، از اونجایی شروع شد که می خواستم تمومش کنم و چیزی نمی گفتم. حالا اونها هم همین رویه رو پیش گرفتن، Toxic مثل پارسال تنها چیزیه که پلی میشه.

ببین..واقعا مهم نیست. انقدر همه چیز خالی بوده که دارم سعی می کنم دنبال اتفاقات مهم باشم.جدی نگیر.فقط شبیه تروماست و داره تکرار می شه. دارم هر کاری که سال گذشته انجام دادم و انجام می دم‌.

 خواب دیدم دارم باهات حرف می زنم.توی خواب، همون حسی رو داشت که اگر واقعا اتفاق می افتاد حس می کردم. تو که اصلا من و نمیشناسی و یادت نمیاد؟ چرا ذهنم درگیرته؟

مجبورش کردم حقیقت رو بگه. از شکنجه کردنت لذت می برم. از اینکه التماس کنی تا حقیقت رو مخفی نگه دارم لذت می برم.

اگر نه،

فرق من چیه با هر موجود زنده ی دیگه ای؟ به قوانین از پیش تعیین شده فکر می کنیم ، کلیشه می سازیم،به درست و غلط بودنش فکر می کنیم، سعی می کنیم تغییرش بدیم. این چرخه هیچ پایانی نداره. صدای باد تنها چیزی بود که می شنیدم. رویای اینده و ترس، بیشتر از همه ی این احساسات ترس وجود داره.ترس باعث می شه که زنده بمونی ، ترس چشم هاتو میبنده و اجازه نمیده از مرگ چیزی بفهمی. شبیه جهله ، هر چقدر لحاف گرم و نرم جهل رو بیشتر سفت بچسبی راحت تری. بیخیال هر کسی که اون بیرون به دلیلش فکر می کنه.

.I'm drowning let me breath

0 نظر2 پسند

۲-فهرست نویسی.

!Interrupted
1402/5/10، 21:50

بنفش.

!Interrupted
1402/5/9، 13:55

دنبال اون می گشتم ، کسی که همیشه بهش حسادت می کردم. از اطرافیانش درباره ش می پرسیدم ، سعی می کردم شبیه اون حرف بزنم ، شبیه اون لباس بپوشم. تعریف دقیقی از کامل بودن ندارم.اما اون توی ذهن من کامل بود ، این حس عجیب هم اسمی جز حسادت نداشت. دیشب که به اپیزود من برتر پادکست joy culture گوش می کردم ، فهمیدم تمام این مدت من برتر رو توی وجود اون  می دیدم. سعی کردم درامد داشته باشم ، سعی کردم به اهنگ های اون گوش بدم ، سعی کردم عاشق غذاهایی باشم که اون دوست داره.و ادم هایی که باهاشون قرار میذاشت ، استایل گاث. برای چند وقت فقط به این استایل نگاه می کردم. چیزی که جالبه اینه، من هنوز هم بهش حسادت می کنم.

 

0 نظر3 پسند

آیین ها.

!Interrupted
1402/5/9، 13:03

۳۰ روزه.

!Interrupted
1402/5/9، 00:09

از فردا ۳۰ روز ، روزانه ۵ دقیقه نوشتن و شروع می کنم.

از این چند روز ، اون مریض بود. وقتی دستهاش و می دیدم بیشتر از هروقتی برای انتخاب شغل اینده م مطمئن بودم. هیجان ، اضطراب.

توی ظهر عاشورا چشمم دنبالش بود.

ی دختر موآبی دیدم. چشم هاش شبیه من بود. چند وقت پیش داشتم به این فکر می کردم که بعضی از ادمها برقی توی چشم هاشون دارن که وایب خودم و میده. خواهر هانا، اون نزدیک ترین چشمهارو به من داشت. با اینکه خیلی وقته معتقدم آبی گرمترین رنگ نیست اما اون دختر به طرز عجیبی منو دنبال خودش می کشوند. اون برق چشم ها، دوست داشتنی بود.با خودم گفتم چرا اون؟ هیچ چیز توی چشمهاش نبود. خالی بود، بی روح بود. وقتی قدم می زدیم و من چهره های آشنا می دیدم دلم می خواست فریاد بزنم: به دیدن هیچکدومتون احتیاجی ندارم. چرا اون نمیاد؟ 
از این جنون خسته شده بودم ، ادم های قشنگ زیاد بودن ، اما تعریف من از زیبایی تغییر کرده بود. سخنران می گفت زیر لب چیزی بخواه، میشنوه، فرقی نمیکنه کی باشی ، چه پوششی داشته باشی و چه طرز فکری. تنها سوالم این بود که امثال من پذیرفته میشن؟
زل زده بودم به اون قطره اشک هایی که از چشمهاشون پایین میومد و تا جایی که ناپدید بشه به مسیرش ادامه می داد. خودم رو وادار کردم، اشکی نبود چون اعتقادی نبود.سال های قبل محرم که می رسید خیابون اصلی به قدری شلوغ می شد که اگر بین جمعیت گیر میوفتادی ، حتی برای نفس کشیدن هم تقلا می کردی. و امسال پیاده رو های نسبتا خلوت و ماشین هایی که به راحتی عبور می کردن برامون عجیب بود.

آبی، همه چیز آبیه. اما این پس زمینه تیره زنده ترین رنگ هارو کسل کننده جلوه میده.

_تو میتونی پاشی بدویی برسی، یا افسرده باشی بگیری از دکترا قرص.
خیلی عقبم. اندازه ۸ روز. اندازه تمام اون تنگی نفس ها. قهوه دوباره تو خونم جریان پیدا کرده، در حالی که نباید چنین سمی رو به خورد قلبم بدم.مهر ماه،

شبیه معجزه ست. خیلی ملایمه. کاش میشد کار کنم.

2 نظر2 پسند

فکت؟شاید.

!Interrupted
1402/5/6، 10:08

چند حقیقت فان و کوتاه از تایپ INTP

∽ ساکت و کمی وحشی.
∽ میتونه چنان قیافه‌ی عوضی‌ای به خودش بگیره که به گریه بندازتت.
∽ احتمالاً فکر میکنه تو یه احمقی.
∽ موقع مستی ایده‌های فرازمینی داره.
∽ احتمالاً پرستیدنی‌ترین لبخند رو روی کل زمین داره.
∽ بیشتر اوقات فقط ابرو بالا میندازه و پلک میزنه.
∽ به شدت باهوشه اما خودش متوجه هوش بالاش نیست.
∽ از بوسه و بغل متنفره اما اگه یه INFP کیوت باشی میتونی ازش بدزدی.
∽ برای درس خوندن زیادی خسته‌ست اما خودش میدونه انقدری باهوشه که بتونه نمره‌ی کامل بگیره.
∽ باهاتون گرم می‌گیره؛ بهش زمان بدید.
∽ متوجه نمیشه چرا گاهی دوستانش ناراحت هستن؛ اما تمام تلاشش رو برای کمک به دوستانش می‌کنه.
∽ میگه MBTI چرته.
∽ عاشق توجه‌ـه؛ اما نه وقتی غرق در استرس شده.
∽ یک رهبر عالی که میخواد برنده بشه؛ خیلی رقابتی.
∽ زیاد حرف میزنه و ممکنه کاملا تصادفی یک چیز دردناک به زبان بیاره؛ اما وقتی متوجه‌اش بشه، جوری عذرخواهی میکنه که انگار فردایی نیست.
∽ هنرمند؛ ولی چندان نسبت بهش راغب نیست. اما اگر باشه، نسبت به کارهاش احساس غرور و افتخار داره و عاشق به اشتراک گذاری هنرش با دوستانش‌ـه.
∽ به طور مداوم هی دیرش میشه.
∽ کاملا قادره توی جامعه حاضر بشه و فعالیت کنه.
∽ منتظر میمونه تا اوضاع خراب شه و بعد درستش میکنه.
∽ تنبلی رو اولین مقصر کم‌تحرکی میدونه.
―――——
 

∽ به نوعی آهنربای INTJ(رفیق intj دارم ، هاها)
∽ برای سرگرمی پست‌های شبکه‌های اجتماعی رو دوباره بررسی میکنه.
∽ بازی‌های ویدیوئی رو به مهمونی رفتن و یا گردش‌های دسته جمعی ترجیح میده.
∽ کاملا صادقانه و رک حرفش رو میزنه حتی اگه کمی ناجور باشه.(بعدش اورتینک میکنم و پشیمون میشم و خودمو متقاعد می کنم که کار غلطی نکردم. بعد خیلی خرسند به خودم افتخار می کنم.)
∽ طرفدار مُده.(میتونم بگم اینجا شبیه intj ام و اهمیتی به مد نمیدم.)
∽ از مدرسه رفتن خوشش نمیاد و نمیتونه مدت زیادی پای درس بشینه؛ اما به طرز عجیبی باهوشه و با یک بار خوندن میتونه نمره بالایی توی امتحانات بگیره.
∽ توی ذهنش با خودش حرف میزنه.
∽ حدود 30 تا برنامه روزانه دانلود میکنه و بعد به خاطر حوصله سر بودنشون پاکشون میکنه.
∽ شخصیتش مثل کاراکتر کاکاشی در انیمه ناروتو هست.(شاید.نه دقیقا.ولی اره.نه.)
∽ یه دوست ENFP داره.
∽ با کمال میل گند میزنه تو زندگیش.(از همشون حق تر.)
∽ خوشحال میشه اگه کسی شخصیتش رو به یه آهنگ تشبیه کنه. 
∽ در تخیلاتش زندگی میکنه. 
∽ مسئولیت پذیر نیست.
∽ هیچی نمیگه ولی وقتی شروع به صحبت کنه خیلی پر حرفه.
∽ توی بیو تلگرامش زده انلاین ولی در واقع خوابه.
∽ تمرکز توی کلاس‌های صبحگاهی براش سخته.
∽ احتمالا به ستاره‌شناس شدن فکر میکنه و رویای برنده شدن جایزه نوبل فیزیک رو تو خواب میبینه.
∽ تو یه گروه با نظر اکثریت مخالفت میکنه‌.
∽ میگه سیاه رنگ مورد علاقشه.
∽ توی دونستن چیزهای عجیب غریب یه نابغه‌ست، ولی توی کار‌های روزمره زندگی گیج میشه.
∽ خوب میدونه چجوری دیگران رو سورپرایز کنه.
∽طرز تفکر خاصی داره که دوست نداشتنش رو خیلی سخت‌تر می‌کنه.
∽از زیاد بودنِ هرچیز بدش میاد بنابراین پیام‌هاش هیچوقت طولانی نمیشه.
∽ از کلمات اضافه یا اموجی‌های غیرضروری خوشش نمیاد، ولی ممکنه گاهی از دومی همینجوری الکی استفاده کنه.

0 نظر2 پسند

Freak

!Interrupted
1402/5/5، 17:07

اره دلا، 

من ادمهایی رو دوست دارم که نباید داشته باشم.

رنگ مورد علاقتو به سخره می گیرم چون خودم هیچ رنگی ندارم.

من کت رسمی و با شلوار بگ ست می کنم ، نمیتونی ازم ایراد بگیری.

از موهای بلندت نفرت دارم.

قدم هام و کج برمیدارم.

ارتباط چشمی برقرار نمی کنم.

شاید درست بگی دلا، 

من ی اشتباهم.

 

4 نظر3 پسند
قدرت گرفته از بلاگیکس ©
© هم آماده باش ، هم تیکه پارم.