پس جون حاجی بذار کنار غُر غُراتو بزن توو صورت مشکلت عین بوکسورا مشت رفیق، تو میتونی پاشی بدویی برسی یا افسرده باشی بگیری از دکترا قرص
امروز مقدار خیلی زیادی شیمی خوندم.
مثل باقی روز ها حوصله ی مطالعه نداشتم،اما شیمی مثل همیشه داستانش فرق می کرد.ناخوداگاه چند ساعت به گوشی دست نزدم و استوکیومتری حل کردم.
بالاخره به ویس قجری هم گوش دادم ، می گفت المپیاد خوندن رو متوقف نکنید ، حتی شده یک ساعت در روز سوال حل کنید.
طبق عادت قبلی رفتم سراغ کتاب شیمی انتشارات فاطمی.جلد دوم رو باز کردم.چشمم افتاد به ترمودینامیک.و چقدر غریب بود که این مبحث رو تابستون خونده بودم و جز چند کلمه ی اساسی ، چیز دیگه ای ازش به خاطرم نمونده بود.
قجر راست میگه و من پول خرید کتاب جدید هم ندارم،چه برسه به شیشلیک.
قصد زنده دل کمک بود و با روشش یا آدم رو می کشه و کاملا از شیمی زده ت میکنه،یا باعث میشه مثل سگ بچسبی به خوندن.
و بعد از اینکه آزمون شماره ۱ بورسیه رو ندادم،زنده دل باعث اتفاق اول شد.
تا مدت ها از شیمی فاصله می گرفتم و اصلا همین فاصله علت گرایشم به المپیاد علوم زمین شد.و حالا که فکر می کنم،اتفاق بدی نبود.
اون بچه ای که تابستون خیلی بلند پرواز فکر طلا تو سرش بود حالا تازه فهمیده چند چنده.(فهمیده بین رقباش هیچی نیست.)
این زمانه که مشخص میکنه چی خوبه و چی بد،و تا وقتی سیلیش و تو گوشت نخوابونه نمیفهمیش.
اخه ترم ۱ ای رو چه به ترمودینامیک؟
به هر حال.
تا صبح بیدار میمونم و این شیمی ۱ لعنتی با مباحث ناقص و متناقض با شیمی دانشگاه رو تموم می کنم.
شاید هم برای تکمیل فصل ۲ ، کمی هواشناسی خوندم.
یادم میمونه
همه ی این هارو یادم میمونه تا روزی که بزنم تو دهنت و بگم ازت قوی تر بودم
مغزم بهم ریخته ست
دست به طلا میزنم خاکستر میشه
تمرکز ندارم
-اگه تو شرایط من بودی تا همینجاشم دووم نمیاوردی
نمیخوام برگردم
باید یادم بمونه که کیا بهم تیکه میندازن،همونایی که سال قبل جواب سلامشونو نمیدادم
باید یادم بمونه
یادم بمونه..