هم آماده باش ، هم تیکه پارم.

هم آماده باش ، هم تیکه پارم.

خدا ام بزنم زمین سر پام سریع

مرا تا صبح سر پا نگه دارید.

ی ماه و نیم دیگه قسطم تموم میشه و میتونم برم سراغ خرید کتاب.

 منی که اونقدر ولخرج بودم ۶ ماهه سفت و سخت مشغول پس اندازم.

امتحان فیزیک و ریاضی رو که بدم،وقت بیشتری رو میزارم پای زمین شناسی.

خلاصه که حالم خوبه، کسی نگران نشه لطفا!(فقط المپیادیا میفهمن.)

1403/9/30 14:53 !Interrupted 4 نظر2 پسند

.Do something about it

.Do something about it

یادم میمونه

همه ی این هارو یادم میمونه تا روزی که بزنم تو دهنت و بگم ازت قوی تر بودم

مغزم بهم ریخته ست

دست به طلا میزنم خاکستر میشه

تمرکز ندارم

-اگه تو شرایط من بودی تا همینجاشم دووم نمیاوردی

نمیخوام برگردم

باید یادم بمونه که کیا بهم تیکه میندازن،همونایی که سال قبل جواب سلامشونو نمیدادم

باید یادم بمونه

یادم بمونه..

1403/9/29 18:39 !Interrupted 0 نظر0 پسند

V

پس اون آلیتایی که سعی می کرد همه رو نجات بده کجا رفت؟

1403/9/29 15:32 !Interrupted 0 نظر0 پسند

هنوز کلی کوچه مونده که باید با دیواراش حرف بزنی.

هنوز کلی کوچه مونده که باید با دیواراش حرف بزنی.

کاش این لکاته های بی وجود می فهمیدن،وقتی پاشون رو از زندگیم قلم کردم،دیگه حق ندارن برگردن و برینن به اعصاب من.

نیمی از تنش های این چند ماهه ی من بابت این آدمِ گربه صفت بوده و بعد از مدت ها که رو پای خودم ایستادم و با شایعاتی که پشت سرم بود کنار اومدم،حالا خودش برگشته.

خیلی خراب کردم،بیشتر از اینا به خودم بدهکارم ، که باز هم بیوفتم تو سرازیری و رسم هر ساله رو تکرار کنم.بیشتر از اینا کار دارم،باید جواب پس بدم، باید به خودِ سال بعدم جواب پس بدم.

من آیندم و نمیسپرم به این احمقی که با هرز رفتن این موجودان نجس خودشو گم میکنه.ایندمو نمیسپرم دست کسی که بعد ۶ مرحله ازمون هنوز ترازش بالای ۸۰۰۰ نیومده،کسی که بعد ۷ ماه تمرین هنوز تو فایتش نفس کم میاره.

انقدر تو آینه می گردم تا پیداش کنم.اونی و که قراره با افتخار به منِ سال بعد جواب بده و بگه 'دیدی چطوری دهنشونو سرویس کردم؟'

صبح داشتم می گفتم ، هر روز دارم مرگم رو عقب میندازم،که شاید روزی بفهمم.

دیگه بسه.

 

1403/9/29 14:59 !Interrupted 0 نظر0 پسند

Hey mickey

Hey mickey

برای بدست اوردن دوباره ی اعتمادشون،راهی جز این ندارم.طبق گفته ی مدال های سال قبل هم،مرحله یک زمین قبولی سختی نداره.

ولی من راه سختی دارم.

امیدوارم بتونم.

1403/9/28 12:41 !Interrupted 0 نظر2 پسند

هر سه شنبه

اضطراب ناجوری گریبان گیرم شده.

یادم هست.خوب یادم هست که وقتی برای اولین بار اونجا قدم گذاشتم و ادمهاشو دیدم دقیقا همین اضطراب به سراغم اومد.

مربی گفت 'امادگی بدنی خوبی برای مسابقه داری' ، و من تا مدت ها می ترسیدم.

این قید زمانی مدت ها، تا به امروز ادامه پیدا کرده.

هر سه شنبه دلم به هم میپیچه و دریچه ی دو لختی قلبم شروع می کنه به پس زدن خون و من صدای عشق بازیش با دهلیز رو می شنوم.

و این اضطرابی داشتم و دارم،فقط با دویدن از بین میره،

ی مبارزه ی خوب،چند تا خنده.

1403/9/27 16:20 !Interrupted 0 نظر0 پسند

ما رفتیم و دل شما را شکستیم ، همین.

گیرم که به هر حال مرا برده ای از یاد

گیرم که زمان خاطره هارا به فنا داد

گیرم نه تو گفتی نه شنیدی نه تو بودی

آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد

با آن همه دیوانگی و عشق چه کردی؟

یک بار دلت یاد منه خسته نیوفتاد؟

یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟

شیرین رقیبان شده ای از لج فرهاد!

باشد گله ای نیست خدا پشت و پناهت 

احوال خودت خوب،دمت گرم،دلت شاد

از آذر ماه ۱۴۰۳ ، تا روزی که قلم ندای 'شدن' سر بده.

1403/9/26 08:59 !Interrupted 0 نظر1 پسند

درباره ی نفر حرف نمیزنم.

همون موقعی که تونست داستانایی که نوشته بود رو پاک کنه،بزرگ شد.

همون موقعی که تونست طاقت بیاره و بجای چرت و پرت گفتن تا صبح فقط بگه 'بای' ، بزرگ شد.

همون موقع که فهمید نمیشه بزور کسی رو دنبال خودت بکشونی و دست از التماس برداشت ، بزرگ شد.

من هم هنوز از این وقایع رقت انگیز می نویسم و هنوز،بزرگ نشدم.

1403/9/25 16:52 !Interrupted 0 نظر0 پسند
قدرت گرفته از بلاگیکس ©
© هم آماده باش ، هم تیکه پارم.