این احتمالا همشه.
اون میگه من بیش از حد به دوستام اهمیت میدم. بیش از حد خاطره هارو مرور می کنم. چیز های بیهوده می نویسم. وقتم رو صرف کار های مفید نمی کنم.
این ها به کنار،
مخرب ترین جمله ای که میگه اینه :تو به اندازه کافی تلاش نمی کنی.
آخرین بار همین اتفاق افتاد. بین حرف ها و کلمه هایی که خوردم می کردن گم شده بودم. اون می گفت دوست داره بفهمه. اون نه، "ما" دوست داشتیم بیشتر بدونیم. پس من انجامش دادم.
گفتم -فقط می خواستم بدونی.
و صفحه چت رو رها کردم و دیگه بهش برنگشتم. این خوب نیست که هر لحظه ی دژاوو از پارساله. اما نمیتونم کنترلش کنم. انگار اگر تکرارش نکنم ی وظیفه ی مهم رو انجام ندادم.