هنوز کلی کوچه مونده که باید با دیواراش حرف بزنی.
کاش این لکاته های بی وجود می فهمیدن،وقتی پاشون رو از زندگیم قلم کردم،دیگه حق ندارن برگردن و برینن به اعصاب من.
نیمی از تنش های این چند ماهه ی من بابت این آدمِ گربه صفت بوده و بعد از مدت ها که رو پای خودم ایستادم و با شایعاتی که پشت سرم بود کنار اومدم،حالا خودش برگشته.
خیلی خراب کردم،بیشتر از اینا به خودم بدهکارم ، که باز هم بیوفتم تو سرازیری و رسم هر ساله رو تکرار کنم.بیشتر از اینا کار دارم،باید جواب پس بدم، باید به خودِ سال بعدم جواب پس بدم.
من آیندم و نمیسپرم به این احمقی که با هرز رفتن این موجودان نجس خودشو گم میکنه.ایندمو نمیسپرم دست کسی که بعد ۶ مرحله ازمون هنوز ترازش بالای ۸۰۰۰ نیومده،کسی که بعد ۷ ماه تمرین هنوز تو فایتش نفس کم میاره.
انقدر تو آینه می گردم تا پیداش کنم.اونی و که قراره با افتخار به منِ سال بعد جواب بده و بگه 'دیدی چطوری دهنشونو سرویس کردم؟'
صبح داشتم می گفتم ، هر روز دارم مرگم رو عقب میندازم،که شاید روزی بفهمم.
دیگه بسه.