واسم عجیبه.
"منه بی دین چقدر برای داشتنت به خدا التماس کردم" ،
موندم چطور حالش از خودش بهم نمیخوره؟ چطور همون القابی که به من و ادم های قبلی میداد رو به یکی دیگه میده؟ چطور میتونه بلافاصله و انقدر پشت سر هم وارد رابطه شه؟ چجوری هنوز انگشتری که من بهش دادم دستش بود و از یکی دیگه می نوشت؟ چطور میتونه واقعا؟
من هنوز وقتی اثری ازش جایی میبینم تا چند روز حالم بده ، تپش قلب دارم ، قرص میخورم که اروم بگیرم ، خودمو با اعتیادای چرتم خفه می کنم ، این چطوری انقدر براش راحته که به بقیه بگه دوست دارم؟
دیگه بر نمیتابم واقعا..