پرستو رفت ، بچه اومد

!Interrupted
1404/4/30، 11:08
پرستو رفت ، بچه اومد

روز قبل به علت قطعی اینترنت استاد کلاس برگزار نشد.در عوض امروز تا حد امکان پوستمون رو کند و مطالب جدید گفت.مطالب جدیدی که البته اونقدرا هم برام جدید نبودن،۱.چون دوره عکاسی رو با خودش گذرونده بودیم و از ai دوربین حرف زده بود،۲.چون سال قبل برای مسابقه نورنگار از لئوناردو و krea برای ساخت عکس استفاده کرده بودم.

یکی از بخش های جالب تدریسش جایی بود که از علت ترس و مقاومت ما در برابر ابزار های ساخت عکس حرف می زد.

می گفت خود من وقتی شروع به عکاسی کردم دوربین آنالوگ داشتم و وقتی دوربین دیجیتال اومد،تا مدت ها مقاومت می کردم که باهاش کار کنم،چون داشت تنظیمات دستی ای که باید با دوربین آنالوگ انجام میدادیم و در واقع کل کار باهاش انجام میشد رو تقریبا خودکار انجام میداد و کار ما زیر سوال می رفت.ولی رفته رفته وقتی دیجیتال گرفتم،دیگه حتی حاضر نشدم دوباره با آنالوگ کار کنم،چون کیفیت کار چندین برابر شده بود.

ی چیز جالب دیگه ای که درباره ی ابزاری که معرفی کرد هست اینه که عکس هایی که ماه های قبل باهاش ساخته بود رو نشون داد،و نسبت به جزئیاتی که امروز،با همون پرامپت ساخته بود خیلی فرق داشت.در واقع چون ai داره هر روز گسترده تر میشه نمیشه گفت کیفیت ی عکس خوب صرفا به پرامپت نوشتن و خلاقیت سازنده ش بستگی داره.

مثلا سال قبل که ی پروژه ای درباره ی دوران هخامنش قرار بود بگیرم،و کارفرما ۱۰۰ تا عکس خواسته بود،من هر چقدر توصیف های متفاوتی به ابزارم میدادم باز هم همون تصویر مشابه رو می ساخت: تمام تصورش از مردان دوره ی هخامنش لباس هایی تا نوک پا،ریش بلند، و یک چهره ی مقتدر بود.اما حالا مطمئنا حتی اگه به ساده ترین ai چنین جزئیاتی بدم عکس های خیلی بهتری تحویل میگیرم.

نکته ی جالب دیگه ای که فهمیدم اینه که لزوما قرار نیست با استفاده از استایل های خود ai به عکس سبک و نورپردازی بدی.مثلا استاد برای یکی از عکس ها نوشت : سبک رامبراند،لنز ۵۰،دیاف ۱۵ ، iso 100، و ai دقیقا عکس رو با این مشخصات و نور پردازی،و دقیقا با سبک رامبراند ساخت.

چیزِ جالبِ شماره ی ۳ ، برای نوشتن پرامپت برای ai میشه از خود ai استفاده کرد:))و طبق چیزی که دیدم،کوپایلوت توی نوشتنش بهتر از چت جی پی تی کمک میکنه.

ولی در نهایت..

هیچوقت قرار نیست این کار و با عکاسی واقعی مقایسه کنم.با اینکه نوردهی و سبک توی ai هم ورود کرده ، اما عکاسی ای که مدت زیادی دنبال سوژه بگردی،حتی دوربین رو از حالت aouto خارج کنی و خودت دستی دیاف و iso رو تنظیم کنی و بعد از کلی ازمون و خطا ی عکس خوب بگیری،ی چیز دیگه ست=)

شاید هم این همون مقاومت رایج در برابر آسون تر شدن کار هاست و مغزم ۱۰ سالی از دنیا عقبه،کسی چه میدونه؟

0 نظر3 پسند

باید خیلی دقت کنید.

!Interrupted
1404/4/28، 11:18
  • پ.ن:عکس ها مربوط به سال قبل،دوره عکاسیه.چه روزایی بود.

سلام از کلاس مقاله نویسی در عکاسی.

نشستم توی این هوای سگی شیرکاکائوی داغ میخورم و هر چقدر سعی میکنم حقیقتا نمیفهمم مقاله نویسی چه ارتباطی میتونه با عکاسی داشته باشه،اما الان تنها دغدغه م اینه که چرا حضورا اونجا نیستم.درجه کولر رو ۱۸.سالن یخ.لیوان های چای و قند های بسته بندی شده ی یدونه ای.خمیازه های اساتید بی حوصله سر کلاس ی استاد بی حوصله ی دیگه.

درباره ی عکس های سیندی شرمن حرف میزنه.چطور مقالات هنری بنویسیم؟ عنوان باید کوتاه و گویا باشد.

دلم میخواد بنویسم اما نه از هنر.هیچ درکی از هنر ندارم و شاید به این خاطره که عکس های خوبی نمیگیرم.اما میخوام بنویسم. برای جشنواره خوارزمی امسال.از Cern.واقعا جالبه.واقعا فیزیک رو به هنر ترجیح میدم.

بیان مسئله،مهم ترین بخش مقاله.

هنوز هم نفهمیدم چه ربطی به عکاسی داره.

2 نظر1 پسند

۱۶

!Interrupted
1404/4/14، 01:02

این عالی بود😂😂

0 نظر1 پسند

آب دهن کدوم الاغی مختو شست؟

!Interrupted
1404/4/11، 08:34

الان وضعیتم و فقط این دوتا اهنگ شایع میتونه توصیف کنه.

 

بلند شو یه غلطی بکن

یه گوهی بخور

آب دهن کدوم الاغی مختو شست؟

هیشکی نی؟

خودت بگیر دست خودتو خب

چند ساله میگردی پی یه کیسه پر نخود؟

فقط میکشی

فقط حال به هم میزنی

شب تصمیم میگیری

صب باز یه کله، همین

به بار ندیدم ازت باد بزنه نری

بلند شو شاید باز شه در بعدی


هی خواستم برسم زود تهش

هرچی کتاب داشتمو فقط خوندمش

آب از آب تکون نخورد چون شبی

تصمیم گرفتم صبح تموم شد

فکرای قبلِ خواب و

منِ فقط توو فکرام دست به کارو

فردا، فردای‌ ِ فردا فردا شد فرداش

کلمو حرف قشنگاش

همه برنامه هامو کردم لاش

انداختم عقب ول گشتم جاش

شدم رفیق هرکی ازم تعریف کرد

هرکی به اشتباهام مُهر‌ِ تایید زد

روالِ عادتا آسون بود و تغییر سخت

همین باعث شد توجیهام برام دلیل شن

توهم زدم عقلِ کُلم

درسته میگم هر چی خودم

تا میگفتن زدم خاکی

به خودم میگفتم اینا کیو نقد میکنن؟

منو؟ تو کی باشه بهم یاد بدی جادمو

اما چشمامو که باز میکنم میبینم

کردم هر کاری نمیخواستمو

من فقط حرف زدم

چهار جا هم عمل کردم همش سمبلن

خودم که میدونم چی کاره ام

اگه الان حتی یه دنیا انکف ِنقشمن

دلم آرزوهامو میخواد

دلم میخواد دیگه بس کنم

این دوتا چشم خرمایی رنگ

جایِ شماها یه چیزی ببینه از خودم

0 نظر2 پسند

جمعه ها ساعت ۶

!Interrupted
1404/4/9، 15:15

به رسمی ترین شکل ممکن،کنکوری شدم.

تاسف بر انگیزه،و فکر نمیکردم آدمی باشم که تسلیم موانع المپیاد شم.گرچه هنوز راهم توی مسیر المپیاد زمین به پایان نرسیده،اما المپیاد برای من فقط یک معنی داشت،شیمی.

خب.چی بگم؟از فردا به بعد، وارد چپتر جدیدی از زندگی میشم.امیدوارم لیاقت این موقعیت رو داشته باشم.

2 نظر1 پسند

طول نمیکشه..

!Interrupted
1404/4/3، 12:29

اعتراف میکنم قبل تر ها از اون دسته ادمایی بودم که وقتی اسم شهدا میومد میگفتم تو رو جدتون ول کنید دیگه ۴۰ سال پیش چهار نفر رفتن مردن مارو ساییدید باهاشون.

دقیقا با همین ادبیات.

حالا؟ لعنتی.فقط ۱۲ روز تو جنگ بودیم.اندازه ۱۲ سال پیر شدیم. تازه تمام عزیزانم هم کنارم هستن و سالمن،خونمون هم آوار نشده روی سرمون. 

حالا واقعا جا داره زانو بزنم مقابل شهدای اون ۸ سال جنگ لعنتی.

خیلی شرف داشتید خدایی.

0 نظر3 پسند

آزادگان

!Interrupted
1404/4/2، 12:49

میدون سپاه رو زدن،انقدر صدای انفجار ها بلند بود که خونه می لرزید.

بابا از محل کارش زنگ زده بود،صدای فریاد و بحث می اومد،می پرسیدیم چی شده؟ میگفت خونه ی همکارم اونجاست، از زن و بچه ش خبر نداره.

همین دیروز از اون طرفا رد شدیم.رفتیم چهارراه دانشکده و کتاب خریدیم.

کتاب.برای کنکور.برای المپیاد.آزمون هایی که حتی برگزاریشون برای امسال هم مشخص نیست.

بعد مهندس پیام داد.فکر کنم استرس داشت،چرت و پرت می گفت،البته مثل همیشه اما این بار بیشتر.

نمیدونیم چی میشه،تو فکر اون راننده تاکسی ایم که دیروز دور میدون ازش ادرس پرسیدیم،تو فکر اون ادم هایی که روی چمن ها نشسته بودن و میخندیدن،اون مردمی که عجله داشتن و مدام بوق میزدن،و خودشون هم نمیدونستن چرا عجله دارن.

من نگرانم.دیشب داشتیم با مهندس درباره ی قرارمون حرف میزدیم،که هی موکول می شه به هفته های بعد،و می ترسم که اون قرار هیچوقت از راه نرسه.

حق ما نبود توی این سن این نگرانی ها رو تجربه کنیم..

2 نظر2 پسند

Stop it,behave

!Interrupted
1404/4/1، 12:16
Stop it,behave

تابستونه،جنگه،روز مزخرفیه ، و دارم درس میخونم.

می دونم که وقت نیست.می دونم که این روز های آخر حکم ارامش قبل از طوفان رو دارن.

قبل از سرزنش.فریاد.مردود.

یازدهم رو از چند روز پیش شروع کردم.اوضاع خوبی نیست.به اندازه ی عمر یک جنین کامل از تحصیل عقبم،۹ ماه تمام.

پستی که سال قبل توی سایت سمپادیا نوشته بودم : 'از المپیاد ی جوری رکب خوردم که کم مونده برم تو گپای کنکوری و بپرسم 'حنیف بهتره یا فرهمندنیا؟'

 به واقعیت پیوست و این کنکوریِ حقیر فرهمند نیا رو انتخاب کرد D:

شرمنده ام ، اما همچنان آماده،نور های عجیبی می بینم و اعتنایی نمیکنم،به فردا فکر می کنم،فردایی که ممکنه هیچوقت از راه نرسه،به اِلی،کسی که هیچوقت پیداش نکردم،به مبارزه ی پی در پی و مصدومیتم،به کلاس یازدهمِ تجربیِ ۱،به آینده، آینده ای که ممکنه هیچوقت از راه نرسه..

0 نظر3 پسند
قدرت گرفته از بلاگیکس ©
© هم آماده باش ، هم تیکه پارم.