اون همیشه از بسکتبال حرف میزنه. معلومه که عاشقشه ، عاشق دویدن ، عاشق سنتر بودن ، عاشق سالن و توپش.یادمه می گفت مهم نیست که دیگه نمیتونی ورزش کنی. توی چیز دیگه ای خوبی.

امروز صبح مسئول مسابقات زنگ زد و گفت فردا ازمونه ، بهم پیام بده تا ی شرح فنی برات بفرستم. پارسال این خانم اصلا براش مهم نبود.برای من هم مهم نبود.

گرافیک از ی جایی به بعد شد بخشی از زندگیم که نمی شد جداش کنم. اما علاقه؟ نمیتونم مثل وقتی که به کیسه بوکس ضربه میزدم تو وجودم حسش کنم. انگار صرفا ی پله ست. انگار نتیجه انتظارات خانواده ست ، قصه ی بیشعوری و گوسفند هایی که به دنبال هم راه میوفتن و نمیدونن مقصدشون دره ست. 

عمیقا بهت حسادت میکنم بچه. امیدوارم موفق بمونی ، امسال طلارو بگیری و من هم.

0 نظر0 پسند

به نظر میرسید همه چیز به فنا رفته. اغلب وقتی از این جمله استفاده می کرد که آشفته ، غرق در احساسات بیهوده و درگیر شب بیداری های بیمار گونه اش بود.فکر می کرد شرایطی مستثنی شبیه بلایی آسمانی روی زندگی اش سایه انداخته ، فکر می کرد و فکر می کرد و در یاوه گویی های شبانه اش می گفت : کاش تبعید میشدم و این قدرت ماورایی فکر کردن را از من و مغز فلک زده ام می گرفتند.
 


سرش خلوت شده ، تند تند پست میزاره.نمیدونم ریاضی برداشته یا تجربی. نمیدونم الان حالش چطوره. دوستاش هواشو دارن؟ هنوز به همون قشنگی میخنده؟ هنوز با مشکات بحث میکنه و هستی رو تو بغلش میگیره؟ نمیدونم، از اولش هم چیزی نمیدونستم. وقتی بدون اینکه خودم بفهمم تمام مدت بهش خیره می شدم ، فقط به این فکر میکردم که آدم زیباییه. تو ذهنم صداش می کردم خوشگله ، بعد اون خودش رو معرفی کرد و در حالی که میخندید گفت من و انتخاب کنید. تک تک جزییاتش و یادمه ، وقتی نتایج اعلام شد گفت حوصله ندارم. انتظاری هم نداشت. سرش پایین بود ، کنار اون هرزه ی مو صورتی نشسته بود و من اون لحظه رو به یاد اوردم. نمیدونم. این حس..اسمش دلتنگی نیست. دویت داشتن هم نیست که اگر بود اینطور خودش رو نشون نمیداد. قلب نا آرومم هم به خاطر اون اینطور نشده. ولی..اون زیبا تر از ی اشتباه بود..نمیدونم=)

0 نظر0 پسند

ی روز میرسیم

!Interrupted
1402/4/19، 18:35

پوست مدیر سایت رو کندم ،

-۲۱ تیر ماه ساعت ۱۰ صبح آزمون انتخابیه.

باورم نمیشه:)))این همه وقت شبا با فکر مسابقه خوابیدن ، به فنا دادن مهره های گردنم ، ۵ ، ۶ ساعت خوابیدن ، روزش داره میرسه! 

احتمالا ۳ یا ۴ روز بعد از ازمون نتایج اعلام بشه. و بعد؟ دوستام به زندگیم برمیگردن. بدون عذاب وجدان فیلم میبینم.محدثه با ویساش شادروانم میکنه ، و مهم تر از همه همه ی اون فشارای وحشتناک تموم میشه. قشنگ حس کسی و دارم که نزدیک کنکوره.

=)

0 نظر0 پسند

دوستامو دک میکردم

!Interrupted
1402/4/11، 16:05

هنگ اور.

بنظرم اینطوری نمیشه..باید رفت.

هر روز از روز قبل کثافت ترم.

تو این چاله که بیوفتی دیگه نمیشه کاری کرد جز دست و پا زدن.

یا خودت میخوای و میای بیرون یا همونجا میمیری.

لعنتی..

مگه دوست کم داشتم؟

هر کی هرچی میگه رو مغزمه.

منم حالم خوب بود ، تلاشا بکوب بود.

نمیدونم کی چیشد این فیس ناخوش موند روم.

هیچکی نمیدونه اصن چرا پنچرم.

ولی نمیخوام کسی و ناراحت بکنم با حرفام.

از تو گله ای نیست ، 

طبیعت آدما اینه.

?Can you do some for me

مگه دیکتس ازم غلط بگیرن؟

باید رفت. 

تا کی؟ رفتنا و برگشتنای اجباری تا کی؟

نمیدونم.

ولی باید رفت.

2 نظر2 پسند

مو میخوام بروم زن بگیرُم.

!Interrupted
1402/4/11، 11:01

دیشب..

عجیب بود. حال اونی و دارم که تمام عمرش برا استخدام تو ی شرکت درخواست میده و رزومه پر میکنه و وقتی  پذیرفته میشه شرکت به خاک سیاه میشینه:)

نمیدونم ،

شاید از اولشم نباید بهش خیره میشدم.

-می گفت دیدی بی دلیل از ی نفر خوشت میاد؟ اونجاست که روحت پاکی روحش و حس می کنه.. به روحم غبطه می خورم که از خودم بهش نزدیک تر بوده.

نمیدونم،

اگه برگردم عقب نمیبینمت تورو قول میدم.

خواب دیدم.خیلی وقت بود خوابشو ندیده بودم. اخرین باری که دیدمش ، ۲۴ خرداد بود.ی عکس داشتم که وقتی داشت با اون حرف می زد ازش گرفتم. اول تیر همه رو پاک کردم ولی..از سطل زباله نه. شاید دلم گرم بود. شاید فقط..نمیدونم اسم این حس چیه. دیشب که همه چیز رو پاک کردم خیالم راحت بود. بعد چشمامو بستم. دخترک اونجا بود. توی سالن ، کنار دوستاش. مثل همیشه پیشش راه میرفتم. از دور نگاهش می کردم. سعی کردم ازش عکس بگیرم ، تو ماشین نشسته بود.نشد. گمش کردم.

گمش کردم. ی روز میرسه که یادم بره اسمش و رو با کدوم پ مینویسن.توی خاطراتمم گمش میکنم..

0 نظر1 پسند

همش میگفتی اخرین دفعس.

!Interrupted
1402/4/10، 23:51

کاش میشد ساعت نگذره ، چرا باید بخوابیم؟ ایده ها و تمرکزی که شبا دارم و فقط ۵ صبح دارم و این لعنتی خوابمو بهم زد:)))میگفت خوبه دوستاتو ول کردی حوصلشونو نداشتم. و منی که با بچه ها قرار گذاشتم مرداد ماه همو ببینیم..قسم خوردم مهرماه خودم هزینش و بدم. ولی چطوری؟ با درامد روزی چند هزار تومن؟ یا ولایی که برا کتاب تست کنار میزارم؟ مخم نمیکشه ، بهشون غبطه میخورم که الان تنها دغدغه زندگیشون کلاسای تابستونیه و اینکه تعطیلات چقدر حوصله سر بره..من واقعا خسته ام اقا.

0 نظر1 پسند

رستگاری از شروع ی ایده ست.

!Interrupted
1402/4/10، 17:14

امروز واقعا ظرفیت ندارم کار کنم..هنگ اور.

9 نظر0 پسند

دلمون تنگ ، یادتیم کلی.

!Interrupted
1402/4/10، 16:30

رفتم کتابخونه..

منی که از هنر متنفرم : خانم میرزایی میشه اون کتابی که دفعه قبل دنبالش بودم رو نشونم بدین؟ مبانی هنر های تجسمی..همه چی خیلی از همه پاشیده ست. نمیدونم ، شاید آماده باش فقط ی توهم انگیزه بود و منم باورش کرده بودم. هر چقدر بیشتر بهش فکر می کنم هیچ شانسی ندارم ، نه تو مسابقه نه رای پذیرفته شدن توی ازمون مدرسه مورد علاقه م. مورد علاقه؟ خیلی وقته حتی نمیدونم یعنی چی.میدونم ، خیلی زود دارم جا میزنم. ولی خسته شدم.از خوندن درباره گرافیک و تاریخ هنر خسته شدم. از ور رفتن با ایلوستریتور و شرکت کردن تو دوره برنامه های ادوبی خسته شدم. از حرفای بقیه که میگن تو اگر تلاش میکردی میتونستی به چیزای بیشتری برسی خسته شدم.فرانسه؟ شبیه جوکه.حتی مطمئن نیستم بتونم تا کشوری برم..فقط خسته ام.همین.

 

0 نظر2 پسند

بچه.

!Interrupted
1402/4/9، 13:26

هدف عزیزم ، من از convers نسکافه ای مورد علاقم ، از دوستام ، از تنقلاتی که بدون اونها قادر به زندگی کردن نبودم ، از دیدن هری پاتر برای بار میلیونم ، از خرید لباس هایی که می خواستم ، از خوندن رمان های پائولو کوئلیو ، از خوابیدن تا لنگ ظهر  و از خفه کردن خودم با قهوه گذشتم. حالا تو ام از نرسیدن به زندگی من بگذر و انقدر مارو اذیت نکن.

2 نظر2 پسند

شرکت بازیافت لباس.

!Interrupted
1402/4/8، 16:13

ی چیزی که الان یادم افتاد درباره بهمن ماه پارسال ، اینه که برای آمادگی بیشتر برای ایده پردازی و دست پر رفتن سر جلسه باید با پرچم کشور ها آشنایی داشته باشی. سال قبل کشور موردنظر آلمان بود و من هیچ ذهنیتی از رنگ های پرچم آلمان ، نماد های این کشور و کاراکتر های معروفش نداشتم. حتی نمیدونستم که لباس محلی بخصوصی دارن یا نه؟ و به جرعت میتونم بگم اگر از رنگ های بهتر-و مناسب تری- استفاده میکردم نتیجه فرق می کرد.

0 نظر0 پسند
قدرت گرفته از بلاگیکس ©
© هم آماده باش ، هم تیکه پارم.