Back to 505
بالاخره یکِ تیر گذشت و من ازمونم و دادم و راحت شدم!
نتیجه ش مهم نیست.تابستونی که قراره بگذره مهمه!
بالاخره یکِ تیر گذشت و من ازمونم و دادم و راحت شدم!
نتیجه ش مهم نیست.تابستونی که قراره بگذره مهمه!
1403، بیا فقط وقتی برگردیم و به عقب نگاه کنیم که بشه تابستون رو حس کرد.
and i just keep on thinking
how you made me feel better
and all the crazy little things
(, that we did together
,in the end
!in the end
..it doesn't matter if
=)tonight is gonna be the loneliest
من ی بیشعورم ، از خرداد ماه سال قبل.
تا زمانی که حالمو نپرسی ازت خبری نمیگیرم.
می تونم طوری رفتار کنم که انگار هیچوقت نمیشناختمت ، حتی اگه نزدیک ترین آدمم باشی.
می تونم بدون هیچ دلیلی حذفت کنم.
میتونم چند روز قبل از تولدت برای فرار از تبریک گفتن بگم نمیخوام ریختت و ببینم.
میتونم کادویی که براش زحمت کشیده بودی رو تو چند ثانیه نابود کنم.
میتونم قلبت رو بشکنم ، تا حدی که ازم نفرت داشته باشی و بهم بگی "نخاله".
فقط یک سال گذشته. چی شد که به اینجا رسیدم؟ میترسم و توی خودم جمع میشم ، مثل بچه ای که از صدای رعد و برق ترسیده و توی بغل مادرش آروم گرفته.اینجا خبری از آغوش مادر نیست.تنهایی تازیانه میزنه ،خون سیاه رنگم قطره قطره روی زمین میریزه.راستی مامان ، چیشد که سیاه شد وجودم؟
خیلی وقته که عذرخواهی نکردم. حتی وقتی گفتی بغض کردی و پشیمونی از اینکه بهم ارزش دادی عذرخواهی نکردم.
داره منو از بین می بره..هر کلمه ای که شاید طی این یک سال اهمیتی نداشتن تو سرم چرخ میخوره..سردمه،ولی مگه الان تابستون نیست؟
مثل همیشه.
باید رفت.
تو این چند ساعت فهمیدم که کلا خانوادگی اصرار شدیدی نسبت به جمله "با اینکه هیچی نخونده نمره ش این شده" داریم.یعنی کلا میخوایم بگیم ادمای تنبل اما باهوشی هستیم و تلاش خیلی کممون نتیجه خوبی داره.بعد ترازش چند شده این بچه! ۴هزار! ریاضی و -۱۳ زده! جامعه شناسی و ۲ زده! و ما همچنان خوشحالیم چون تو سال کنکورش هیچی نخونده بود ولی گزینه هارو خالی نذاشته:)اطلاعی از نتیجه نهایی نداریم خوشبختانه.
ولی در کل می خوام اینو بگم که با همین حرف ها منم خر کردن. گفتن تو درس نمیخونی و معدلت اینه پس بخونی چی میشی! در حالی که من پتانسیلم
واقعاهمونقدره..بیشترین بازدهیم هم همون ۲ ساعت قبل امتحانه که واقعا می خونم اون بازه زمانی و! همینا هوس آزمون دادن برای مدارس دیگه رو انداختن تو سرم..منی که با کلی شوق از پولی که خودم داشتم کتاب تست خریدم حالا که واقعیت و میبینم از همه چی زده شدم.
ذهن احساسیم میگه گرافیک و بچسب،زندگی همینه.اینطوری نه اضطرابی تحمل می کنی نه رو هچی و پوچ سرمایه گذاری می کنی.
و ذهن متفکر،
اون غرق لذتیه که ذهن احساسی بهش وعده داده. اون مکان مقدس،چیزی جز اون قابل قبول نیست.
خلاصه که سر در گمم. از تموم شدن مرداد ماه ناراحتم.اون گفت که چیزی نمونده ، همیشه فکر میکنم زمان زیادی هست.
-انقدر ادم فروتنی ام که پذیرای بدی هاتونم هستم.
تابستونه.فقط چون تابستونه. آذر که برسه همه چیز تموم میشه.
میشه؟
.We'll gonna change