درگیرم شدیم مثل تار عنکبوت.

فقط 'آب در هاون کوبیدن' میتونه زندگیمو توصیف کنه. هی میپرسم اینطوری قراره درستش کنی؟ نمیدونم، از گردنم که داره خورد میشه بپرس. کمتر از یک ماه باقی مونده. اعتمادی با عصبانیت جوابمو داد. کاش ی blob داشتم، هر کاری که می کردم خودش درست می شد و ردی باقی نمی موند.هربار که درباره چیزی با دیگران صحبت می کنم نابود می شه. شاید این وبلاگ هم ی اشتباه بود! مهم نیست ، ۱۴۰۳ هست،۲۰۲۶ هست. کی میدونه؟ شاید رنگ ها دروغ میگن.