چرا دیگه نمیخندم؟
حس کنکوری بودن دارم. انگار سازمان سنجش داره اذیت میکنه و جوابا نمیاد و من از استرس تحلیل میرم.
اون نقاشی رو کامل کردم ، بیشتر مغزم در اختیار انگزایتی بود. نگار می گفت تو؟ استرس؟ نمیدونم.
چک کردن وبلاگ اون بچه حالمو بدتر کرده. فکر کردن به نصب دوباره سوشال مدیا باعث میشه بترسم.
قرار بود پیشرفت کنم ،
چیزی جز خاکستر اینجا نمیبینم.
ولی من تنها شرکت کننده از البرزم. به نظر میرسه اونقدرام نباید نگران بود.البته، تو باید میرفتی مرکز.
شیطان میگفت. انسان نمیتونه از حلقه اعمالش فرار کنه. مقدر شده؟ بی فایده به نظر میرسه.
هیچ فایده ای نداشته و من فقط دوستامو طرد کردم =)