الان بهتر شد

تلاش هام ستودنیه.بچه ها ازم جزوه میخوان.میخوان واسشون فیزیک و ریاضی توضیح بدم.سر اینکه جواب تمرینایی که نمیتونستن حلش کنن و واسشون فرستادم ازم قدردانی میکنن.(سعی کردم خیلی مودبانه بگم.قدردانی؟همون مالیدن منظور و بهتر میرسونه!)
معلم فیزیک ازم میپرسه چند ساعت در روز درس میخونم تا بقیه به خودشون بیان.سر کلاس بجای گوش دادن به درس تست میزنم،چقدر خفنم من.رو میزم پر کتابه.تو قفسه کتابخونه م هم همینطور.وقت سر خاروندن ندارم.به اصطلاح قدیمی،خرخونم.ی خرخون اصیل.با طرف از آلبرکامو و هدایت حرف میزنم.از نشریه ی عباس معروفی و جلد سخت دیوان فرخزاد.فکر میکنه چقدر فرهیخته ام.
ولی وایسا ببینم،واقعا؟
هه.
چیزی که من میبینم اینه : ۲ ماهه باشگاه نرفتم.وزنم رفته بالا،اگه لیگی در کار بود سر وزن کشی حذفم میکردن.۱ ماهه هیچ کاری جز درس خوندن نکردم.نه گرافیک نه ai نه نوشتن نه عکاسی.از کلاسای ماز عقبم.آزمونام افتضاحن.بالاترین درصدم ۵۵ بوده.هنوز پول دوره زمین شناسی و جور نکردم.هنوز واقعی درس خون نیستم.هنوز سر معادله های ساده گیر دارم.و هنوز وقت هدر میدم،با سریال دیدن و کتاب بی مورد خوندن.هنوز نتونستم.
از اینکه بقیه فکر میکنن وضعیتم خوبه متنفرم.از تشویق های معلم ها و تحسین بچه ها،از اینکه فیزیک ۲۰ میگیرم ولی هنوز از ساده ترین اصول رفاقت هیچی نمیدونم ، از اینکه همه چیز به ظاهر عالیه ولی خودم میدونم هیچ گوهی نیستم متنفرم.
تنها نکته مثبتش همینه.
هنوز هیچی نیستم،و باید از این بابت خوشحال باشم.