لازم نیست معنای به خصوصی پشتش باشه.

امروز پای برگه امتحان زیستم نوشته شده بود : 'مثل همیشه'.
نه.همیشه اینطوری نبود.
کل پارسال و سال قبلش داشتم می مُردم.صدای تشویق هیچکس نمی اومد.عزیز ترینم هم درکی از شرایط وحشتناکی که توش بودم نداشت.
وقتی میگی مثل همیشه،انگار تمام اون روزهایی که نیم دونستم چرا هنوز وایسادم و زیر سوال میبری.تمام اون ۶ صبح هایی که از بیدار شدن و نفس کشیدنم متنفر بودم.
همیشه اینطور نبود.و نمی خوام چشمم رو روی تمام اون دوران ببندم.می خوام یادم بمونه وقتی امروز سر به سرش گذاشتم و گفتم فقط پاس کردم،و بدبختانه برای چند لحظه باور کرد،چقدر احساس انزجار سراغم اومد.
میخوام اون شرم غلیظی که تازگی ها دوباره روی دوشم سنگینی میکنه رو نگه دارم.
با همین ها زنده ام.با ی پلاک و زنجیرِ بچگانه،بغض ناشی از شرمی که هر شب خرمو میگیره و خاطراتِ اون دورانِ وحشتناک،
و ابدا نمیخوام هیچکدومشون رو از یاد ببرم.