روز چهارم-هی احساس میکنم دارم عقب میمونم.

دارم پیشرفت می کنم،توی پیشرفت نکردن.
روز سختی بود.این اواخر تسلیم از کار افتادن مغزم شدم و دقایق پایانی فیزیک رو با نیت خیر پیچوندم.
مشاورم ۳ بار تلفن کرد،به صفحه ی گوشی خیره شدم تا زنگ خوردنش تموم بشه.
نمی دونم کجا وایسادم.این ۶ ساعت و ۳۰ دقیقه ای که اگر هنوز قرار بود گزارش کار بنویسم انتهای دفترم نوشته میشد، واسم خیلی بی معنیه.
هیچ چیز این حقیقت و تغییر نمیده که im the original loser.
حالا هر چقدر هم nf بگه : Some would say having a mental breakdown is a negative thing But on the other hand, it was the push I needed
من مطمئن نیستم این چیزی بوده باشه که نیاز داشتم.
شاید هم فقط دارم زیر بار تغییر کمر خم می کنم،به هر حال چیزی نیست که تو ۱ هفته یا ۲۰ روز بشه بهش عادت کرد.
می دونم که تو مسیرم.می دونم که تهش اسمم جزو اون لیست هست.اما کدوم مسیر و کدوم یکی از اون لیست ها؟
آسونه بگم خدا میدونه،
ولی بستگی داره به اینکه فردا هم تو نقش original loser فرو برم یا nf توی گوشم فریاد بزنه.