یک روز خاص،دوستِ کتابی،یک تکه از شلوار جینِ قدیمی.

۱۸ مرداد ماه،تصویب شد.
باز هم ی پیام.
با مضمون آشنا ، اما از یک غریبه.
'سلام خوبی؟میتونم باهاتون اشنا شم؟'
یادم هست که وقتی سمفونی مردگان رو تموم کردم،اسم تمام حساب های کاربریم رو به 'آیدین' تغییر دادم.
بعد هم از یک مخاطب وفادار نامه ای گرفتم ، نامه رو اینطور شروع کرده بود : 'آیدینِ عزیز..'
امشب اما دیدن این پیام در حالی که اون شخص این اسم یا لقب رو مورد خطاب قرار داده بود ، اتفاق تازه ای به نظرم رسید.
و غریب.از همیشه غریب تر.از فاصله ی من با جسمم دور تر.
ماه هاست که با کسی هم صحبت نشده م.
هر بار با دیدن چنین پیام هایی با خودم میگم 'شاید این همون فرستاده ای باشه که بار ها از دوست ملکوتی درخواستش کرده بودی'.
اما نه.
من اینجا ام.
یک آدم غیر اجتماعی که برخلاف خیلی از ادم های غیر اجتماعی دیگه، حتی از پشت صفحه ی موبایل هم قادر به صحبت با ادم ها نیست.
کسی که کتاب های جالبی می خونه،مهارت های جالبی داره،اما آدم جالبی برای هم صحبت شدن نیست.