تیتروار
!Interrupted
1403/11/20، 18:59
- ۳۰۰ تومن کم دارم و موعد قسطم هم اخر بهمنه، همین هفته دیگه.
- سردرد دارم.
- ارشد پیاممو سین کرده و جواب نمیده،و خب اگر قرار بود فردا برای وزن کشی فدراسیون باشم،تاحالا بهم گفته بودن.
- سرفه میکنم.و مینویسم.
- فردا تعطیل نیست.از این بابت عصبی ام.
- هر کسی ی اعتیادی داره،اما من یادم نمیاد اعتیادم دقیقا چی بود،فقط یادمه سعی کردم جایگزینش کنم،و هی اینکارو تکرار کردم و حالا به همه چیز معتادم.به تموم کردن یک فصل پیکی بلایندرز تو یک روز.به حملات عصبی ای که دارم.به پیچوندن کلاس های ماز.به المپیاد نخوندن،یا بیش از حد خوندن.در نهایت،به هیچکاری نکردن.
- گفتم که سردرد دارم،خیلی جدیه.
- حالم از دختر ها به هم میخوره.
- همه ی آهنگ هام رو حذف کردم.الان فقط ویس panda واسم مونده،از شعری که واسم گفته بود،ی فایل مدیتیشن،کوچ بنفشه ها از فرهاد و ی مشت اهنگ خزوخیل کرمانشاهی.
- چشمام میسوزه.
- کاش هیچوقت با توسعه فردی اشنا نمیشدم.اینطوری شده که هر بار سقوط میکنم،۱۰ ها برابر دفعه ی قبل سخت تر بلند میشم.صرفا چون نسخه ی ایده الی که از خودم دارم هر بار دست نیافتنی تر میشه و من عاجز تر.
- کاش تابستون شیمی عمومی و تموم میکردم که اینطور وبال گردنم نشه.
- تابستون،تابستون دقیقا چه غلطی کردم؟ ۴ فصل stranger things دیدم.درسته.
- دیگه نمیتونم ادامه بدم.اصلا اغراق نمیکنم.نمیتونم.به ی سکوی پرش نیاز دارم،تا سقوط کن..نه منظورم اینه که ی شروع جدید داشته باشم.
- مغزم مریضه،حالم مثل اکبر اکسیر.
- دلم به حال ادم هایی که تا به حال از اکبر اکسیر شعری به گوششون نخورده میسوزه.
- وقتی بمیرم مریض خواهم شد.
- راستی ، کی بشه خانم به ما پا بده؟
- امروز رفتم تمرین،طناب زدم،دویدم،تمرین سرعتی داشتم اما انگیزه و نظمی نبود چون میدونستم مسابقه ای در کار نیست.
- امیدوارم فردا رو نبینم.خیلی کلیشه ای بنظر میاد این جمله،شخصا اگه ببینم کس دیگه ای داره میگه ش و چسناله میکنه یکی میزنم تو تخ..ببخشید،تو صورتش و میگم احمقی؟ اما چی بگم،احمقم.جای بحث نیست.
- این احوالات نا ارومم به خاطر کارنامه ی فرداست،قراره ۲ تا تک داشته باشم ، تو ۳ ، ۴ تا از درس ها نمرات پایین تر از حد انتظار(عربی.) و نمیدونم چطور از اخرین شبی که قراره با درصد شرم کمتری زندگی کنم لذت ببرم.
- شرم،کاش میتونستم توضیحش بدم.فقط همین که از ۱۲ سالگی گریبانم شده.بابت هر لقمه ای که توی این خونه میخورم.
- سردرد دارم.وحشتناکه.نور اذیتم میکنه.یاد اون لحظه ای میوفتم که مشاور مدرسه درباره حملاتم ازم پرسید و گفتم دریچه میترالم مشکل داره و بعد مکالمه درحالی پیش رفت که داشتم توضیح میدادم چه موقعیتی مسبت به دهلیز و بطن داره و نقشش تو گردش خون چیه.چه احمقی هستی.
- وبلاگای قبلیم و میخونم و حالم بدتر میشه،ی اعتیاد دیگه.
- الانه که کلاس خیراندیش شروع بشه.منم میشینم قسمت ۴ فصل۲ پیکی بلایندرز و میبینم،به این میگن وقت شناسی.