باب اسفنجی.

بزرگترین اشتباهم این بود که به خاطر فشار قبل از اعلام نتایج برگشتم به سوشال مدیا. منی که قبل از این تمام مکالمه هام به اپ های ایرانی و واتساپ محدود می شد از گپ هایی سر در اوردم که هیچوقت باهاشون آشنایی نداشتم.

اونا می دونن ، این جزوی از شخصیتم شده. نمی تونم قبل از اینکه حالم رو بپرسی باهات کاری داشته باشم. این عادت، از اونجایی شروع شد که می خواستم تمومش کنم و چیزی نمی گفتم. حالا اونها هم همین رویه رو پیش گرفتن، Toxic مثل پارسال تنها چیزیه که پلی میشه.

ببین..واقعا مهم نیست. انقدر همه چیز خالی بوده که دارم سعی می کنم دنبال اتفاقات مهم باشم.جدی نگیر.فقط شبیه تروماست و داره تکرار می شه. دارم هر کاری که سال گذشته انجام دادم و انجام می دم‌.

 خواب دیدم دارم باهات حرف می زنم.توی خواب، همون حسی رو داشت که اگر واقعا اتفاق می افتاد حس می کردم. تو که اصلا من و نمیشناسی و یادت نمیاد؟ چرا ذهنم درگیرته؟

مجبورش کردم حقیقت رو بگه. از شکنجه کردنت لذت می برم. از اینکه التماس کنی تا حقیقت رو مخفی نگه دارم لذت می برم.

اگر نه،

فرق من چیه با هر موجود زنده ی دیگه ای؟ به قوانین از پیش تعیین شده فکر می کنیم ، کلیشه می سازیم،به درست و غلط بودنش فکر می کنیم، سعی می کنیم تغییرش بدیم. این چرخه هیچ پایانی نداره. صدای باد تنها چیزی بود که می شنیدم. رویای اینده و ترس، بیشتر از همه ی این احساسات ترس وجود داره.ترس باعث می شه که زنده بمونی ، ترس چشم هاتو میبنده و اجازه نمیده از مرگ چیزی بفهمی. شبیه جهله ، هر چقدر لحاف گرم و نرم جهل رو بیشتر سفت بچسبی راحت تری. بیخیال هر کسی که اون بیرون به دلیلش فکر می کنه.

.I'm drowning let me breath