باز هم کلاس عکاسی
این سومین دوره عکاسیه که دارم شرکت می کنم.و هر چقدر تو عمقش میری ، باز چیزای جدیدی برای یادگرفتن هست ، استاد های مختلف همون موضوع درس رو با مطالب مختلف تدریس میکنن.همکلاسی هام ۴۰ سال به بالا ان ، کوچکترین عضو هم بعد از من ۱۹ سالشه. خوبه ، یعنی هیچ وقت لذتی که کلاسای استاد ترابی داشتن واسم تکرار نمیشه ، اما این هم خوبه.
قرار بود بازرس بیاد از سازمان ، من ۵ دقیقه قبل اجازه گرفتم برم استراحت ، دقیقا بعدش بازرس اومده بود. از ده و ربع تا ی ربع به یازده نشسته بودم کنار اون موتورخونه متروک سازمان و سمفونی مردگان می خوندم.
از بهترین لحظات این تابستون بود، ی شهریوریِ خُنَک ، شایدم خُنَکِ شهریوری.
فکر کردن به اینکه هفته دیگه این موقع مدرسه ام دیوونه م میکنه ، ولی فعلا میشه از اخرین دوره تابستون ۴۰۳ لذت ببریم.
و برخلاف سال قبل هیچ ایده ای درباره تابستون بعد و تابستون های بعدش ندارم.
حالا خوب یا بد ، هرچی پیش اومد.
ی سری چیز هم سر کلاس نوشتم ، از باشگاه اومدم میزارمشون.