فکر کنم اشتیاقه.
قیافم ساعت ۶ صبح دقیقا همین شکلیه.
کی فکرشو می کرد ی روز برای فرار به این کار پناه ببرم؟ زمان نمیگذره، چشمامو باز می کنم و وقتی به خودم میام ۳،۴ ساعت گذشته.
تنها مشکلی که هست پسوند فایل هاست. به تیکت هام جواب نمیدن،نمیدونم چطوری تغییرش بدم.بعد از اون درست میشه. مثل ی جرقه بود. وقتی چشمامو بسته بودم.
_ی روز به خاطر این زخما میشم بستری.
از ساختن هویت های دروغین خوشم میاد. قبل از اینکه همه چیز رو پاک کنم توی بیان ی زن ۴۳ ساله بودم.به خاطر همینه که حالا کسی که اسمم رو با بنفش به یاد میاورد نمیتونه تشخیص بده این منم. کسی که می شناخت ی ۱۲ ساله ی infp بود. من ی دروغگو ام، به چشم هام نگاه نکن.
_او که از خجالت آب شده بود زیر لب گفت حرفش درست نیست.این لحظه هم در ذهنش ثبت شده بود، آن حس شرم محض.در آینده ای دور البته این حس شرم دوباره سراغش می آمد.اما در جهت عکس:همه چیز در نهایت باز هم تکرار می شود.روز های زندگی و خاطرات گذشته کنار هم قرار می گیرند،درست مثل شیشه ای که وقتی روی آینه ای قرار می گیرد مثل همان آینه عمل می کند.-خیابان کاتالین.-
شرم محض،ترجیح میدم ی دروغگو باشم.
-ازت متنفرم!
ترجیح میدم شخصیت بد داستان باشم.درست می گفتی. فقط سعی می کنم از خودم محافظت کنم.
_چرا؟ چون از جنس من بودی و عشقی که مثل فحش ناموسی میشه واسه بقیه.